صفحه اصلي انجمن سايت ثبت نام تماس با ما نقشه سايت وبــلاگـی نویــــن و پــرمحتــوا
تبليغات
http://ali99.loxblog.com/page/%D8%AA%D8%A8%D9%84%DB%8C%D8%BA%D8%A7%D8%AA/%D8%AA%D8%B9%D8%B1%D9%81%D9%87%20%D8%AA%D8%A8%D9%84%DB%8C%D8%BA%D8%A7%D8%AA
عضويت سريع
نام کاربری
رمز عبور
تکرار رمز
ایمیل
کد تصویری
آمار سايت
نام کاربری
رمز عبور

رمز عبور را فراموش کردم ؟
آمار مطالب
کل مطالب : 313
کل نظرات : 109
اعضاي سايت : 21

آمار بازديد
بازديد امروز : 115 نفر
بارديد ديروز : 0 نفر
بازديد هفته : 124 نفر
بازديد ماه : 1454 نفر
بازديد سال : 8559 نفر
بازديد کلي : 135412 نفر

وضيعت آنلاين
افراد آنلاين : 1 نفر
مطالب پربازديد
ترول طنز بازديد : 2491
خوش آمدید! بازديد : 2458
!!! بازديد : 2228
لیوکینگ! بازديد : 2083
جک های خفن 93 بازديد : 2019
ترول طنز بازديد : 1989
عید نوروز بازديد : 1942
چاه بازديد : 1745
عشق مد! بازديد : 1665
خرافاتهای جالب بازديد : 1657
ژرفتر بیاندیشیم بازديد : 1637
خبرنامه
براي اطلاع از آپدیت شدن سايت در خبرنامه سايت عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود



امکانات

آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 115
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 124
بازدید ماه : 1454
بازدید کل : 135412
تعداد مطالب : 313
تعداد نظرات : 109
تعداد آنلاین : 1



<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وبلاگ:

برای ثبت نام در خبرنامه ایمیل خود را وارد نمایید




کد تصویری


موضوع : طنز , , نظرات ()

پدرم همیشه می‌گوید:

"این خارجی‌ها که الکی خارجی نشده‌اند، خیلی کارشان درست بوده که توی خارج راهشان داده‌اند"

البته من هم می‌خواهم درسم رابخوانم؛ پیشرفت کنم؛ سیکلم را بگیرم و بعد به خارج بروم. ایران با خارج خیلی فرغ دارد. خارج خیلی بزرگتر است. من خیلی چیزها راجب به خارج می‌دانم.

تازه دایی دختر عمه‌ی پسر همسایه‌مان در آمریکا زندگی می‌کند. برای همین هم پسر همسایه‌مان آمریکا را مثل کف دستش می‌شناسد. او می‌گوید: "در خارج آدم‌های قوی کشور را اداره می‌کنند"

مثلن همین "آرنولد" که رعیس کالیفرنیا شده است

ما خودمان در یک فیلم دیدیم که چطوری یک نفره زد چند نفر را لت و پار کرد و بعد... البته آن قسمت‌های بی‌تربیتی فیلم را ندیدیم اما دیدیم که چقدر زورش زیاد است، بازو دارد این هوا. اما در ایران هر آدم لاغر مردنی را می گذارند مدیر بشود. خارجی‌ها خیلی پر زور هستند و همه‌شان بادی میل دینگ کار می‌کنند. همین برج‌هایی که دارند نشان می‌دهد که کارگرهایشان چقدر قوی هستند و آجر را تا کجا پرت کرده‌اند.

ما اصلن ماهواره نداریم.

اگر هم داشته باشیم؛ فقط برنامه‌های علمی آن را نگاه می‌کنیم. تازه من کانال‌های ناجورش را قلف کرده‌ام تا والدینم خدای نکرده از راه به در نشوند. این آمریکایی‌ها بر خلاف ما آدم‌های خیلی مهربانی هستند و دائم همدیگر را بقل می‌کنند و بوس می‌کنند. اما در فیلم‌های ایرانی حتا زن و شوهرها با سه متر فاصله کنار هم می‌نشینند. همین کارها باعث شده که آمار تلاغ روز به روز بالاتر بشود.

در اینجا اصلن استعداد ما کفش نمی‌شود و نخبه‌های علمی کشور مجبور می‌شوند فرار مغزها کنند. اما در خارج کفش می‌شوند.

مثلاً این "بیل گیتس" با اینکه اسم کوچکش نشان می‌دهد که از یک خانواده‌ی کارگری بوده، اما تا می‌فهمند که نخبه است به او خیلی بودجه می‌دهند و او هم برق را اختراع می‌کند. پسر همسایه‌مان می‌گوید اگر او آن موقع برق را اختراع نکرده بود؛ شاید ما الان مجبور بودیم شب‌ها توی تاریکی تلویزیون تماشا کنیم.

از نظر فرهنگی ما ایرانی‌ها خیلی بی‌جمبه هستیم. ما خیلی تمبل و تن‌پرور هستیم و حتی هفته‌ای یک روز را هم کلاً تعطیل کرده‌ایم. شاید شما ندانید اما من خودم دیشب از پسر همسایه‌مان شنیدم که در خارج جمعه‌ها تعطیل نیست. وقتی شنیدم نزدیک بود از تعجب شاخدار شوم. اما حرف‌های پسر همسایه‌مان از بی بی سی هم مهمتر است.

ما ایرانی‌ها ضاتن آی کیون پایینی داریم. مثلن پدرم همیشه به من می‌گوید "تو به خر گفته‌ای زکی". ولی خارجی‌ها تیز هوشان هستند. پسر همسایه‌مان می‌گفت در آمریکا همه بلدند انگلیسی صحبت کنند، حتا بچه کوچولوها هم انگلیسی بلدند. ولی اینجا متعسفانه مردم کلی کلاس زبان می‌روند و آخرش هم بلد نیستند یک جمله‌ی ساده مثل I lav u بنویسند. واقعن جای تعسف دارد.

این بود انشای من



[ چهار شنبه 20 فروردين 1393برچسب:انشا یک بچه دبستانی در مورد خارجی ها (اوج خنده), ] [ 14:22 ] [ Ali Moradpuri ][ بازديد : 1358 ]
موضوع : اموزشی , , نظرات ()

فقر اینه که ۲ تا النگو توی دستت باشه و ۲ تا دندون خراب توی دهنت؛

 فقر اینه که روژ لبت زودتر از نخ دندونت تموم بشه؛

فقر اینه که شامی که امشب جلوی مهمونت میذاری از شام دیشب و فردا شب خانواده ات بهتر باشه؛

فقر اینه که ماجرای عروس فخری خانوم و زن صیغه ای پسر وسطیش رو از حفظ باشی اما تاریخ کشور خودت رو ندونی؛

فقر اینه که وقتی کسی ازت میپرسه در ۳ ماه اخیر چند تا کتاب خوندی برای پاسخ دادن نیازی به شمارش نداشته باشی؛

فقر اینه که توی خیابون آشغال بریزی و از تمیزی خیابونهای اروپا تعریف کنی؛

فقر اینه که ماشین ۴۰ میلیون تومانی سوار بشی و قوانین رانندگی رو رعایت نکنی؛

 فقر اینه که دم از دموکراسی بزنی ولی ، تو خونه بچه ات جرات نکنه از ترست بهت بگه که بر حسب اتفاق قاب عکس مورد علاقه ات رو شکسته؛

فقر اینه که ورزش نکنی و به جاش برای تناسب اندام از غذا نخوردن و جراحی زیبایی و دارو کمک بگیری؛

فقر اینه که در اوقات فراغتت به جای سوزاندن چربی های بدنت بنزین بسوزانی؛

فقر اینه که با کامپیوتر کاری جز ایمیل چک کردن و چت کردن و موزیک گوش دادن نداشته باشی؛

فقر اینه که کتابخانه خونه ات کوچکتر از یخچالت باشه؛

    و ...



[ چهار شنبه 20 فروردين 1393برچسب:فقـر یعنی اینکه ,,, !!, ] [ 14:21 ] [ Ali Moradpuri ][ بازديد : 782 ]
موضوع : سرگرمی , , نظرات ()



این مرد هندی Dashrath Manjhi نام دارد و یك كشاورز ساده بود. او ساكن روستایی دورافتاده در هندوستان است.
 
این مرد هندی با ثابت کردن شعار خواستن توانستن است دل کوه را شکافت.

كوهی عظیم، روستایی كه او در آن سكونت دارد را با شهر جدا كرده و از همین رو اهالی و ساكنان این روستا برای رسیدن به نزدیك ترین شهر باید كوه را دور بزنند و ۷۰ كیلومتر را طی كنند در صورتی كه اگر این كوه نبود،‌ فاصله روستایش به شهر ۷ كیلومتر بود.

حدود ۲۲ سال پیش همسر Dashrath Manjhi به بیماری سختی مبتلا شد. او مجبور شد وی را به بیمارستان برساند اما به دلیل مسافت زیاد و نبود راه ماشین رو،‌ او مجبور شد با استفاده از یك الاغ همسرش را به شهر برساند. به دلیل مسافت زیاد، همسر در مسیر درگذشت.

Dashrath Manjhi از دولت هند خواست تونلی بین شهر و روستایشان بزند و یا حداقل ۷۰ كیلومتر فاصله را آسفالت كند تا خودروها بتوانند به این روستا رفت و آمد كنند، اما چند ماه گذشت و دولت كاری نكرد.

Dashrath Manjhi عزم خود را جزم كرد و با استفاده از چكش به تنهایی شروع كرد به ایجاد یك تونل. روزها گذشت و مردم روستا می گفتند: Dashrath Manjhi به دلیل مرگ همسرش دیوانه شده است.

اما او ۲۲ سال مقاومت كرد و بدون وقفه به صورت شبانه روزی در حد توان خود فعالیت كرد تا اینكه در نهایت بعد از این همه مدت توانست تونل را به تنهایی احداث كند.

ارتفاع این تونل ۷ متر و عرض آن ۹ متر است. حتی خودروهای سنگین نیز به راحتی می توانند در آن رفت و آمد كنند.
Dashrath Manjhi توانست با اراده خود كه مانند یك كوه عظیم است، به تنهایی فاصله ۷۰ كیلومتر را به ۷ كیلومتر كاهش دهد. دولت هند می توانست این تونل را در عرض ۳ ماه احداث كند!



[ چهار شنبه 20 فروردين 1393برچسب:مردی که کوه هم نتوانست جلوی خواسته اش را بگیرد !, ] [ 14:12 ] [ Ali Moradpuri ][ بازديد : 1513 ]
موضوع : علمی , , نظرات ()



بقیه در ادامه مطلب...



[ شنبه 20 فروردين 1393برچسب:ایا میدانستید!, ] [ 3:36 ] [ Ali Moradpuri ][ بازديد : 1029 ]
موضوع : سرگرمی , , نظرات ()



بقیه در ادامه مطلب....



[ سه شنبه 19 فروردين 1393برچسب:عکس های نقاشی های جالب سه بعدی در خیابان, ] [ 19:55 ] [ Ali Moradpuri ][ بازديد : 3068 ]
موضوع : علمی , , نظرات ()



بقیه در ادامه مطلب...

 



[ دو شنبه 18 فروردين 1393برچسب:ضرب ‌المثل‌های ناب معروف !, ] [ 14:15 ] [ Ali Moradpuri ][ بازديد : 1084 ]
نظرات ()

 

تست هوش باید پس از خواندن سئوال در عرض فقط ۵ ثانیه به آن جواب درست را بدهید در پایان تعداد پاسخهای درست شما ضرب در ۱۰ میشود و میزان آی کیو شما را نشان میدهد (آسانی سوالات شما را گول نزند !!!)

 

۱- بعضی از ماهها ۳۰ روز دارند بعضی ۳۱ روز چند ماه ۲۹ روز دارد؟

 

۲- اگر دکتر به شما ۳ قرص بدهد و بگوید هر نیم ساعت ۱ قرص بخور چقدر طول میکشد تا تمام قرصها خورده شود؟

 

۳- من ساعت ۸ شب به رختخواب رفتم و ساعتم را کوک کردم که ۹ صبح زنگ بزند وقتی با صدای زنگ ساعت از خواب بیدار شدم چند ساعت خوابیده بودم؟

 

۴- عدد ۳۰ را به نیم تقسیم کنید وعدد ۱۰ را به حاصل آن اضافه کنید چه عددی به دست می آید؟

 

۵- مزرعه داری ۱۷ گوسفند زنده داشت تمام گوسفند هایش به جز ۹ تا مردند چند گوسفند زنده برایش باقی مانده است؟

 

۶- اگر تنها یک کبریت داشته باشید و وارد یک اتاق سرد و تاریک شوید که در آن یک بخاری نفتی یک چراغ نفتی و یک شمع باشد اول کدامیک را روشن میکنید؟

 

۷- فردی خانه ای ساخته که هر چهار دیوار آن به سمت جنوب پنجره دارد خرسی بزرگ به این خانه نزدیک میشود این خرس چه رنگی است؟

 

۸- اگر ۲ سیب از ۳ سیب بردارین چند سیب دارید؟

 

۹- حضرت موسی از هر حیوان چند تا با خود به کشتی برد؟

 

۱۰- اگر اتوبوسی را با ۴۳ مسافر از مشهد به سمت تهران برانید و در نیشابور ۵ مسافر را پیاده کنید و ۷ مسافر جدید را سوار کنید و در دامغان ۸ مسافر پیاده و ۴ نفر را سوار کنید و سرانجام بعد از ۱۴ ساعت به تهران برسید حالا نام راننده اتوبوس چیست؟

پاسخ ها در ادامه مطلب...



[ دو شنبه 18 فروردين 1393برچسب:تست هوش و IQ جدید !!!, ] [ 14:11 ] [ Ali Moradpuri ][ بازديد : 1667 ]
نظرات ()

یك آدم خوش شانس
از بدو تولد موفق بودم، وگرنه پام به این دنیا نمیرسید.
از همون اول كم نیاوردم، با ضربه دكتر چنان گریه‌ای كردم كه فهمید جواب «های»، «هوی» است.
هیچ وقت نگذاشتم هیچ چیز شكستم بدهد، پی‌درپی شیر میخوردم و به درد دلم توجه نمیكردم!
این شد كه وقتی رفتم مدرسه از همه هم سن و سالهای خودم بلندتر بودم و همه ازم حساب می‌بردند.
هیچ وقت درس نخوندم، هر وقت نوبت من شد كه برم پای تخته زنگ می‌خورد. هر صفحه‌ای از كتاب را كه باز میگردم، جواب سوالی بود كه معلمم از من می‌پرسید. این بود كه سال سوم، چهارم دبیرستان كه بودم، معلمم كه من را نابغه می‌دانست منو فرستاد المپیاد ریاضی!

 

تو المپیاد مدال طلا بردم! آخه ورق من گم شده بود و یكی از ورقه‌ها بی اسم بود، منم گفتم اسممو یادم رفت بنویسم!
بدون كنكور وارد دانشگاه شدم هنوز یك ترم از نگذشته بود كه توی راهروی دانشگاه یه دسته عینك پیدا كردم، اومدم بشكنمش كه خانمی سراسیمه خودش را به من رسوند و از این كه دسته عینكش رو پیدا كرده بودم حسابی تشكر كرد و گفت: نیازی به صاف كردنش نیست زحمت نكشید این شد كه هر وقت چیزی از زمین برمی‌داشتم، یهو جلوم سبز میشد و از این كه گمشده‌اش را پیدا كرده بودم حسابی تشكر میكرد. بعدا توی دانشگاه پیچید: دختر رئیس دانشگاه، عاشق ناجی‌اش شده، تازه فهمیدم كه اون دختر كیه و اون ناجی كیه!
یك روز كه برای روز معلم برای یكی از استادام گل برده بودم یكی از بچه‌ها دسته گلم رو از پنجره شوت كرد بیرون، منم سرك كشیدم ببینم كجاست كه دیدم افتاده تو بغل اون دختره! خلاصه این شد ماجری خواستگاری ما و الان هم استاد شمام!
كسی سوالی نداره؟



[ دو شنبه 18 فروردين 1393برچسب:یک آدم خوش شانس,,,, ] [ 14:10 ] [ Ali Moradpuri ][ بازديد : 788 ]
نظرات ()



پدر در حال رد شدن از كنار اتاق خواب پسرش بود،
با تعجب دید كه تخت خواب كاملاً مرتب و همه چیز جمع و جور شده.
یك پاكت هم به روی بالش گذاشته شده و روش نوشته بود «پدر».
با بدترین پیش داوری های ذهنی پاكت رو باز كرد و با دستان لرزان نامه رو

خوند

 

 



[ دو شنبه 18 فروردين 1393برچسب:داستان پدر و پسر !!!!!! خیلی جالبه حتما بخوانید, ] [ 14:8 ] [ Ali Moradpuri ][ بازديد : 872 ]
نظرات ()

اگر می خواهید چیزی بی ارزش شود ابتدا اجازه دهید خوبگسترده شود
اگر می خواهید از چیزی رها شوید ابتدا اجازه دهید شکوفا شود
اگر میخواهید چیزی را بدست آورید ابتدا آن را ببخشید 
 این درک ظریفی از قانون هستی است: نرمی بر سختی غلبه میکند
و آرام بر سریع پیروز میگردد
تائوت چینگ

زندگی گریه ی مختصریست...مثل یک فنجان چای...و کنارش عشق است...مثل یک حبه قند...زندگی را با عشق نوش جان بایدکرد
هرکه بد ما به خلق گوید ما سینه او نمی خراشیم،ما خوبی او به خلق گوییم تا هر دو دروغ گفته باشیم
زندگی عمریست که اجل در پی آن می تازد هرکس غم بیهوده خورد می بازد
زندگی حکمت اوست... زندگی دفتری از حادثه هاست... چند برگی را تو ورق میزنی و مابقی راقسمت
در جایی بنویس :هیچ کس دو بار زندگی نکرد و روزی دو بار بخوان
گر چه راه صعب است ، اما تو به صعود ادامه بده ، شاید قله در یک قدمی تو باشد

در شگفتم که سلام آغاز هر دیداریست ، ولی در نماز پایان است . شاید این بدین معناست که پایان نماز ، آغاز دیدار است .  دکتر شریعتی

اگر می خوای ارزشت را نزد خدا بدانی ، نگاه کن ببین ارزش خدا نزد تو در وقت گناه چه قدر است ؟



[ دو شنبه 18 فروردين 1393برچسب:مطالبی بسیار جالب و خواندنی, ] [ 14:4 ] [ Ali Moradpuri ][ بازديد : 1739 ]
نظرات ()

ای خدا Hard دلم Format مکن .................................... Filed من را خالی از برکت مکن

Option غم را خدایا On مکن ........................................ File اشکم را خدایا Run مکن

Deltree کن شاخه های غصه را .................................. سردی و افسردگی هر سه را

Jumper شادی بیا تا Set کنیم ..................................... سیستم اندوه را Reset کنیم

نام تو Password درهای بهشت ................................ آدرس Email سایت سرنوشت

ای خدا روز ازل Cad داشتی .................................... Mouse بود اما مگر Pad داشتی

که چنین طرح 3D می زدی ...................................... طرح خود بر روی CD می زدی

تا نیفتد Bug در اندیشه مان ................................... تا که ویروسی نگردد ریشه مان

ای خدا بر ما ایمن فرست ......................................... بهر دلهای پر آتش Fan فرست

ای خدا حرف دلم با کی زنم .................................... Help می خواهم که F1 می زنم



[ دو شنبه 18 فروردين 1393برچسب:مناجات نامه رایانه ای , ] [ 14:3 ] [ Ali Moradpuri ][ بازديد : 1026 ]
نظرات ()

پیغام گیر...

لطفا پس از شنیدن صدای بوق ..و پیام های زیر ..پیغام بگذارید :

پیغام گیر حافظ :

رفته ام بیرون من از کاشانه ی خود غم مخور!
تا مگر بینم رخ جانانه ی خود غم مخور!
بشنوی پاسخ ز حافظ گر که بگذاری پیام
زآن زمان کو باز گردم خانه ی خود غم مخور !

پیغام گیر سعدی:

از آوای دل انگیز تو مستم
نباشم خانه و شرمنده هستم
به پیغام تو خواهم گفت پاسخ
فلک را گر فرصتی دادی به دستم

پیغام گیر فردوسی :

نمی باشم امروز اندر سرای
که رسم ادب را بیارم به جای
به پیغامت ای دوست گویم جواب
چو فردا بر آید بلند آفتاب

بقیه در ادامه مطب



[ دو شنبه 18 فروردين 1393برچسب:پیغام گیر تلفن,,, , ] [ 13:46 ] [ Ali Moradpuri ][ بازديد : 810 ]
نظرات ()

یك اشتباه...

روزی مردی به سفر میرود و به محض ورود به اتاق هتل ، متوجه میشود که هتل به کامپیوتر مجهز است . تصمیم میگیرد به همسرش ایمیل بزند . نامه را مینویسد اما در تایپ ادرس دچار اشتباه میشود و بدون اینکه متوجه شود نامه را میفرستد . در این ضمن در گوشه ای دیگر از این کره خاکی ، زنی که تازه از مراسم خاک سپاری همسرش به خانه باز گشته بود با این فکر که شاید تسلیتی از دوستان یا اشنایان داشته باشه به سراغ کامپیوتر میرود تا ایمیل های خود را چک کند . اما پس از خواندن اولین نامه غش میکند و بر زمین می افتد . پسر او با هول و هراس به سمت اتاق مادرش میرود و مادرش را بر نقش زمین میبیند و در همان حال چشمش به صفحه مانیتور می افتد:

گیرنده : همسر عزیزم
موضوع : من رسیدم

میدونم که از گرفتن این نامه حسابی غافلگیر شدی . راستش انها اینجا کامپیوتر دارند و هر کس به اینجا می اد میتونه برای عزیزانش نامه بفرسته . من همین الان رسیدم و همه چیز را چک کردم . همه چیز برای ورود تو رو به راهه . فردا میبینمت . امیدوارم سفر تو هم مثل سفر من بی خطر باشه . وای چه قدر اینجا گرمه !!!!



[ دو شنبه 18 فروردين 1393برچسب:مطالبی جالب از طنز یک اشتباه , ] [ 13:45 ] [ Ali Moradpuri ][ بازديد : 982 ]
نظرات ()



اگر بتوانید این تصویر را در دو جهت مشاهده کنید ضریب هوشی شما بالای 160 میباشد.!
 
 
چنان که تصویر را در حال چرخش به سمت عقربه ی ساعت میبینید، از نیمکره ی راست مغز استفاده میکنید.

و چنانکه در خلاف عقربه های ساعت ببینید ، از نیمکره ی چپ مغز خود استفاده میکنید. حال اگر بتوانید:
 
در دو جهت مشاهده کنید ضریب هوشی شما بالای 160 میباشد.
 


[ دو شنبه 18 فروردين 1393برچسب:تست هوش جالب تصویری , ] [ 13:42 ] [ Ali Moradpuri ][ بازديد : 2086 ]
نظرات ()

مبحث زیر همونطوری که از اسمش پیداست ، هیچگونه پایه و اساس  منطقی ،علمی و مذهبی نداره و فقط به درد سرگرمی میخوره . از همه ی کسانی که این بخش رو میخونن انتظار دارم که این مطلب رو فراموش نکنن : ما اشرف مخلوقاتیم و باید از همه چیز به عنوان سرگرمی استفاده کنیم. اما اجازه ندیم که کسی یا چیزی از ما به عنوان سرگرمی استفاده کنه.




گر صف قافله ی عشق ز  نزدم برود ، آخر باش        می  به کامم خوش و صد سال مرا ساغر باش

 

مرغک زار  دلم ،  بر سر کویت    چو نشست          تیر عشقت    دو پرش کوفت    ز  بهرم پر باش

 

*********

 

همدل و همنفسی نیست خدایا چه کنم؟     همرهم جز تو کسی نیست   خدایا چه کنم ؟

 

    از غم چرخ بلا    ناله سپردم     به نسیم         دست فریاد  رسی نیست     خدایا چه کنم؟


[ دو شنبه 18 فروردين 1393برچسب:خرافاتهای جالب , ] [ 13:39 ] [ Ali Moradpuri ][ بازديد : 1657 ]
نظرات ()

مردی دیروقت، خسته و عصبانی از سر کار به خانه بازگشت. دم در، پسر پنج ساله اش را دید که در انتظار او بود.

- بابا! یک سوال از شما بپرسم؟

- بله حتماً. چه سوال؟

- بابا شما برای هر ساعت کار چقدر پول می‌گیرید؟

مرد با عصبانیت پاسخ داد : این به تو ربطی نداره. چرا چنین سوالی می‌پرسی؟

- فقط می خواهم بدانم. بگویید برای هر ساعت کار چقدر پول می‌گیرید؟

- اگر باید بدانی می گویم. ۲۰ دلار.

- پسر کوچک در حالی که سرش پایین بود، آه کشید. بعد به مرد نگاه کرد و گفت: می‌شود لطفا ۱۰ دلار به من قرض بدهید؟

مرد بیشتر عصبانی شد و گفت :‌ اگر دلیلت برای پرسیدن این سوال فقط این بود که پولی برای خرید اسباب بازی از من بگیری، سریع به اتاقت برو و فکر کن که چرا اینقدر خودخواه هستی. من هر روز کار می کنم و برای چنین رفتارهای کودکانه ای وقت ندارم.

پسر کوچک آرام به اتاقش رفت و در را بست.

مرد نشست و باز هم عصبانی تر شد.

بعد از حدود یک ساعت مرد آرامتر شد و فکر کرد که شاید با پسر کوچکش خیلی خشن رفتار کرده است.

شاید واقعا او به ۱۰ دلار برای خرید چیزی نیاز داشته است.

بخصوص اینکه خیلی کم پیش می آمد پسرک از پدرش پول درخواست کند.

مرد به سمت اتاق پسر رفت و در را باز کرد.

- خواب هستی پسرم؟

- نه پدر بیدارم.

- من فکر کردم پاید با تو خشن رفتار کرده ام. امروز کارم سخت و طولانی بود و ناراحتی هایم را سر تو خالی کردم. بیا این هم ۱۰ دلاری که خواسته بودی.

پسر کوچولو نشست خندید و فریاد زد : متشکرم بابا

بعد دستش را زیر بالشش برد و از آن زیر چند اسکناس مچاله بیرون آورد.

مرد وقتی دید پسر کوچولو خودش هم پول داشته دوباره عصبانی شد و گفت :‌ با اینکه خودت پول داشتی چرا دوباره تقاضای پئل کردی ؟

بعد به پدرش گفت : برای اینکه پولم کافی نبود، ولی الان هست. حالا من ۲۰ دلار دارم. آیا می‌توانم یک ساعت از کار شما را بخرم تا فردا زودتر به خانه بیایید؟ چون دوست دارم با شما شام بخورم
.



[ یک شنبه 17 فروردين 1393برچسب:ارزش 1 سـاعت, ] [ 16:41 ] [ Ali Moradpuri ][ بازديد : 1019 ]
نظرات ()

سازنده ترین کلمه" گذشت" است... آن را تمرین کن

 
 

 

  پر معنی ترین کلمه" ما" است...آن را بکار ببند.

 


 عمیق ترین کلمه "عشق" است... به آن ارج بنه.

 


 بی رحم ترین کلمه" تنفر" است...از بین ببرش.

 


 سرکش ترین کلمه" هوس" است...بآ آن بازی نکن.

 


 خود خواهانه ترین کلمه" من" است...از ان حذر کن.

 


 ناپایدارترین کلمه "خشم" است...ان را فرو ببر.

 


 بازدارترین کلمه "ترس"است...با آن مقابله کن.

 


 با نشاط ترین کلمه "کار"است... به آن بپرداز.

 


 پوچ ترین کلمه "طمع"است... آن را بکش.

 


 سازنده ترین کلمه "صبر"است... برای داشتنش دعا کن.

 


 روشن ترین کلمه "امید" است... به آن امیدوار باش.

 


 ضعیف ترین کلمه "حسرت"است... آن را نخور.

 


 تواناترین کلمه "دانش"است... آن را فراگیر.

 


 محکم ترین کلمه "پشتکار"است...آن را داشته باش.

 


 سمی ترین کلمه "غرور"است... بشکنش.

 


سست ترین کلمه "شانس"است... به امید آن نباش.

 


 شایع ترین کلمه "شهرت"است... دنبالش نرو.

 


 لطیف ترین کلمه "لبخند"است...آن را حفظ کن.

 


 حسرت انگیز ترین کلمه "حسادت"است... از آن فاصله بگیر.

 


 ضروری ترین کلمه "تفاهم"است... آن را ایجاد کن.

 


 سالم ترین کلمه "سلامتی"است... به آن اهمیت بده.

 


 اصلی ترین کلمه "اطمینان"است... به آن اعتماد کن.

 


 بی احساس ترین کلمه "بی تفاوتی"است... مراقب آن باش.

 


 دوستانه ترین کلمه "رفاقت"است... از آن سوءاستفاده نکن.

 


 زیباترین کلمه "راستی"است... با ان روراست باش.

 


 زشت ترین کلمه "دورویی"است... یک رنگ باش.

 


 ویرانگرترین کلمه "تمسخر"است... دوست داری با تو چنین کنند؟

 


 موقرترین کلمه "احترام"است... برایش ارزش قایل شو.

 


 آرام ترین کلمه "آرامش"است... به آن برس.

 


 عاقلانه ترین کلمه "احتیاط"است... حواست را جمع کن.

 


 دست و پاگیرترین کلمه "محدودیت"است... اجازه نده مانع پیشرفتت بشود.

 


 سخت ترین کلمه "غیرممکن"است... وجود ندارد.

 


 مخرب ترین کلمه "شتابزدگی"است...مواظب پلهای پشت سرت باش.

 


 تاریک ترین کلمه "نادانی"است...آن را با نور علم روشن کن.

 


 کشنده ترین کلمه "اضطراب"است...آن را نادیده بگیر.

 


 صبورترین کلمه "انتظار"است... منتظرش باش.

 


 بی ارزش ترین کلمه "انتقام"است... بگذاروبگذر.

 


 ارزشمندترین کلمه "بخشش"است... سعی خود را بکن.

 


 قشنگ ترین کلمه "خوشروئی"آست... راز زیبائی در آن نهفته است.

 


تمیزترین کلمه "پاکیزگی"است... اصلا سخت نیست.

 


 رساترین کلمه "وفاداری"است... سر عهدت بمان.

 


 تنهاترین کلمه "گوشه گیری"است...بدان که همیشه جمع بهتر از فرد بوده.

 


 محرک ترین کلمه "هدفمندی"است... زندگی بدون هدف روی آب است.

 


.... و هدفمندترین کلمه "موفقیت"است... پس پیش به سوی آن.



[ یک شنبه 17 فروردين 1393برچسب:ارزشمند ترین کلمات زندگی,,,!, ] [ 16:38 ] [ Ali Moradpuri ][ بازديد : 818 ]
نظرات ()

اگر بخندی...( حتما بخوانید )

 

روحیه ی تو باید اینجوری باشه…اگر بخندی...( حتما بخوانید )

 

اگه نیست، یه فکری به حال خودت بکن..

 

چون خیلی زود از پا در خواهی آمد..

 

 

اگر بخندی، دنیا با تو می خندد

شادی کن مردم به سوی تو جذب میشوند

 

پس شاد باش و شادی ببخش



[ یک شنبه 17 فروردين 1393برچسب:اگر بخندی,,,, ] [ 16:35 ] [ Ali Moradpuri ][ بازديد : 773 ]
نظرات ()



 
 
 
پزشکان توصیه می‌کنند بین وعده‌ی شام و زمان خواب افراد باید حداقل سه ساعت فاصله زمانی وجود داشته باشد.
 
سرانجام بهترین ساعت و حتی دقیقه‌ آن برای مصرف غذا در طول شبانه‌روز توسط متخصصان کشف شد.

به گزارش باشگاه خبرنگاران؛ پزشکان بهترین ساعت‌های شبانه‌روز برای خوردن وعده‌های غذایی مختلف را به تازگی شناسایی کرده‌اند.

گفتنی است، کارشناسان زمان مناسب برای خوردن وعده‌ی صبحانه را هفت و یازده دقیقه صبح،‌ ناهار دوازده و سی و هشت دقیقه ظهر و بهترین ساعت برای مصرف شام را شش و چهارده دقیقه عصر معرفی کرده‌اند.

بررسی‌ها نشان غذامی‌دهند، مصرف وعده‌ی شام بعد از ساعت هفت می‌تواند خطری جدی برای سلامت افراد باشد، زیرا افراد در طول شب به دلیل کم‌تحرکی کالری کمتری می‌سوزانند که سبب چاقی، اضافه وزن و به تبع آن ابتلا به انواع بیماری‌ها در درازمدت در آنها می‌شود.

پزشکان این نتایج را با بررسی بر روی داوطلبان و تحت نظر داشتن رژیم غذایی آنها و پیگیری وضعیت سلامت آنها در درازمدت بدست آورده‌اند.

اکثر افرادی که وعده‌های غذایی خود را در حوالی ساعات یاد شده مصرف کرده‌اند از سلامت جسمی بسیار خوبی برخوردار هستند و بیشتر کالری دریافتی روزانه خود را می‌سوزانند.

پزشکان مهم‌ترین وعده‌ی غذایی را وعده‌ی صبحانه معرفی کرده‌اند که می‌تواند انرژی کل روز فرد را تأمین نماید.

وعده‌ی غذایی شام در صورت صرف دیروقت می‌تواند سبب ذخیره‌ی چربی در بدن و افزایش قند خون شود.

پزشکان توصیه می‌کنند بین وعده‌ی شام و زمان خواب افراد باید حداقل سه ساعت فاصله زمانی وجود داشته باشد.
 


[ یک شنبه 17 فروردين 1393برچسب:فقط در این ساعت ها غذا میل نمایید !, ] [ 16:31 ] [ Ali Moradpuri ][ بازديد : 932 ]
نظرات ()



ولادیمیر پوتین که زندگی خصوصی او موضوع ممنوعه ای برای رسانه های روس است ژوئن گذشته در کنار همسر خود ، از جدایی از او خبر داد.

 

 

 

سخنگوی کرملین اعلام کرد ولادیمیر پوتین رئیس جمهوری روسیه به طور رسمی لیودمیلا همسر خود را طلاق داده است .

به گزارش تکناز به نقل از خبرگزاری دولتی ایتارتاس ، پوتین از چند سال پیش از همسر خود جدا شده بود.

همچنین ذکر کلمه متاهل از زندگینامه ولادیمیر پوتین که در پایگاه اینترنتی دفتر ریاست جمهوری روسیه منتشر شد ، حذف شد.»

ولادیمیر پوتین که زندگی خصوصی او موضوع ممنوعه ای برای رسانه های روس است ژوئن گذشته در کنار همسر خود ، از جدایی از او خبر داد.

رئیس جمهوری روسیه اعلام کرده بود این تصمیمی مشترک پس از حدود 30 سال زندگی مشترک است .
 
 


[ یک شنبه 17 فروردين 1393برچسب:پوتین رسما طلاق گرفت, ] [ 16:29 ] [ Ali Moradpuri ][ بازديد : 1628 ]
نظرات ()



اگر شما سیر هستید، خیلى از مردم گرسنه‏ اند خوب بود آن را به نیازمندش میدادید.

 

در این اینفوگرافی به بررسی اسراف صورت گرفته در روز طبیعت پرداخته ایم. امام صادق علیه ‏السلام مشاهده کردند که سیبى را نیم‏خورده از خانه بیرون انداخته اند، خشمگین شدند و فرمودند: اگر شما سیر هستید، خیلى از مردم گرسنه‏ اند خوب بود آن را به نیازمندش میدادید.



[ یک شنبه 17 فروردين 1393برچسب:فاجعه ای که هر سال در سیزده به در رخ میدهد !, ] [ 16:27 ] [ Ali Moradpuri ][ بازديد : 1566 ]
نظرات ()



به طور معمول شباهت دو انسان در دو جغرافیای متفاوت و دور از هم زودتر خبرساز می‌شود اما اگر در یک سوی این ماجرا، ستاره‌ای چون لیونل مسی باشد، داستان فقط در حد خبر نمی‌ماند.

 

 

جوانی که ۲۶ ساله است و در ماه ژوئن سال ۱۹۸۷ در هرات در غرب افغانستان به دنیا آمده؛ دقیقا همان ماه و سالی که مسی متولد شده است اما در آن سر دنیا و در آرژانتین.

انسان‌های شبیه به هم معمولا در فیلم‌ها و داستان‌ها بیشتر دیده می‌شوند.

در دنیای واقعی به باور بسیاری از دانشمندان علم ژنتیک، شباهت افرادی که هیچ رابطه خونی با هم نداشته باشند بسیار نادر است.اما یکی از همین موارد بسیار نادر، اینجا در هرات در غرب افغانستان، زندگی یک نفر را زیر و رو کرده است.

به طور معمول شباهت دو انسان در دو جغرافیای متفاوت و دور از هم زودتر خبرساز می‌شود اما اگر در یک سوی این ماجرا، ستاره‌ای چون لیونل مسی باشد، داستان فقط در حد خبر نمی‌ماند.

 

 

 

'مسی مسلمان شده است'

همه چیز از حدود یک‌ماه پیش شروع شد؛ زمانی که یک پزشک هراتی در یک میهمانی جوانی را دید که شباهتی باورنکردی با لیونل مسی آرژانتینی، ستاره فوتبال جهان داشت. او با موبایلش عکسی از این جوان گرفت و در صفحه فیس‌بوکش منتشر کرد و دقیقا پس از آن بود که شایعه مسلمان شدن لیونل مسی و دیده شدنش در یک مسجد، به سرعت در شبکه‌های اجتماعی پخش شد و از مرزهای افغانستان گذشت.

البته این جوان هراتی هم که نامش عبدالکریم است از این شباهت چهره و بعضی ویژگی‌های دیگر او با لیونل مسی ستاره فوتبال جهان و آرژانتین بی‌نصیب نمانده و سوژه شبکه‌های اجتماعی شده است . جوانی که ۲۶ ساله است و در ماه ژوئن سال ۱۹۸۷ در هرات در غرب افغانستان به دنیا آمده؛ دقیقا همان ماه و سالی که مسی متولد شده است اما در آن سر دنیا و در آرژانتین.

'استاد مسی'

عبدالکریم در یک مدرسه ابتدایی در شهر هرات جغرافیا درس می‌دهد. هیچ کدام از دانش‌آموزان این مدرسه نام و یا نام خانوادگی او را نمی‌دانند و از همان روزهای اولی که عبدالکریم به این مدرسه آمد، او را 'استاد مسی' صدا کردند. مسئولان اداری و دیگر آموزگاران مدرسه هم به او 'استاد مسی' می‌گویند.

حتی دانش‌آموزان به جای اینکه بگویند ساعت بعد درس جغرافیا داریم، می‌گویند "ساعت بعد استاد مسی می‌آید."

مزیت یا دردسر؟

در ماه‌های اخیر شباهت عبدالکریم با مسی، مزیت‌ها و دردسرهای فراوانی برای او به دنبال داشته است. وقتی برای خرید به بازار می‌رود، فروشندگانی که طرفدار دوآتشه مسی هستند با او ارزان‌تر حساب می‌کنند. برخورد آنهایی که از بارسلونا و لیونل مسی دل خوشی ندارند هم قابل پیش‌بینی است.

حالا دیگر هراتی های علاقمند به فوتبال و ستاره آرژانتینی، با عبدالکریم عکس یادگاری می‌گیرند.

عبدالکریم از اینکه به او مسی می‌‌گویند و با او عکس می‌گیرند خوشحال است اما در عوض بسیار پیش می‌آید که در محافل عروسی و یا در میان جمع احساس راحتی نمی‌کند.از اینکه همه به او خیره می‌شوند، ناراحت است. پیش از این عبدالکریم راحت‌تر می‌توانست در محافل شادی برقصد و یا آواز بخواند. عبدالکریم به فوتبال هم علاقه دارد و عضو یک تیم محلی در هرات است.

عبدالکریم مانند مسی متاهل است، مثل او یک فرزند دارد و تنها فرزندش نیز پسر است. از همه مهم‌تر اینکه اندام، چهره و رنگ پوستش نیز به صورت خیره کننده‌ای به مسی شباهت دارند. تنها عبدالکریم حدود ۳ سانتی متر از لیونل مسی بلندتر است. او مانند مسی در پست مهاجم بازی می‌کند و در رد کردن توپ از مدافعان حریف هم مهارت دارد.

خودش پیش از آنکه به دلیل شباهت با مسی به شهرت برسد و در کانون توجه دیگران قرار بگیرد، از طرفداران سرسخت تیم فوتبال بارسلونای اسپانیا و از علاقمندان مسی بود. او حالا تقریبا همه بازی‌ها لالیگا را بخاطر مسی و تیمش دنبال می کند.

نگاهش به بارسلونا و ستاره مورد علاقه‌اش هم کاملا دگرگون شده تا جایی که می‌گوید اگر توان مالی‌ می‌داشت، حتما به دیدار مسی می‌رفت.

زمانی فرانسوا برونیلی عکاس مشهور فرانسوی ۲۰۰ عکس از افرادی تهیه کرده بود که بی هیچ رابطه ژنتیکی، شباهت زیادی با هم داشتند. ولی نیم نگاهی به آن عکس‌ها نشان می‌دهد که شباهت عبدالکریم هراتی و لیونل مسی آرژانتینی بسیار بیشتر از آن افرادی است که برونیلی از آنها عکس گرفته بود.



[ یک شنبه 17 فروردين 1393برچسب:شباهت پسر افغان به مسی فوتبالیست, ] [ 1:31 ] [ Ali Moradpuri ][ بازديد : 1007 ]
[ یک شنبه 17 فروردين 1393برچسب:ایا آقا با کی دعوا میکنه ؟! (+ تصویر متحرک), ] [ 1:30 ] [ Ali Moradpuri ][ بازديد : 2509 ]
موضوع : علمی , , نظرات ()

دانستنیهای میوه‌ای
آیا می دانید که ... نصف فنجان انجیر کلسیم بیشتری از نصف فنجان شیر دارد.
آیا می دانید که ... آواکادوها چربی بیشتری از سایر میوه ها دارد.
آیا می دانید که ... میوه های قرمز قلب شما را قوی نگه می دارد.
آیا می دانید که ... ویتامین سی موجود در کیوی دوبرابر پرتغال است.

آیا می دانید که ... سیب ها در آب شناورند چون 25 درصد آن را هوا تشکیل می دهد.

 

-----------------------------
آیا می دانید که ... پرتغال ها چشم های شما را سالم نگه می دارند.
آیا می دانید که ... میوه های زرد شما را در برابر مریض شدن محافظت می کند.
آیا می دانید که ... میوه های سبز به قدرت دندان ها و استخوان های شما کمک می کند.
آیا می دانید که ... میوه های آبی و بنفش به حافظه ی شما کمک می کند.
آیا می دانید که ... هندوانه شامل 92 درصد آب و حدود 6 درصد قند است.

 

-----------------------------

آیا می دانید که ... خوردن یک عدد سیب روش معتبرتری برای بیدار ماندن از خوردن یک فنجان قهوه است.
آیا می دانید که ... میوه های خشک کالری بیشتری از میوه های تازه دارند.
آیا می دانید که ... برگ های آواکادو برای حیوانات مضر است و میوه هایش ممکن است برای بعضی از پرندگان سمی باشد.
آیا می دانید که ... موزها زودتر می رسند اگر آن ها را در یک کیسه ی پلاستیکی در کنار یک سیب و گوجه قرار دهید.
آیا می دانید که ... کلم ها مقدار آبشان تقریباً برابر هندوانه هاست. هندوانه 92 درصد آب و کلم ها 90 درصد آب و هویج ها 87 درصد آب دارند.

 

-----------------------------

آیا می دانید که ... آناناس ها زودتر می رسند اگر آن ها را وارونه روی برگ هایشان قرار دهید.
آیا می دانید که ... انگورها برخلاف موزها بعد از چیدن نمی رسند.
آیا می دانید که ... یک درخت سیب در سال بیش از 400 سیب می آورد.
آیا می دانید که ... سبزیجات سبز تیره شامل ویتامین سی بیشتری از سبزیجات سبز روشن هستند.
آیا می دانید که ... یک توت فرنگی متوسط در اطرافش 200 دانه وجود دارد.



[ یک شنبه 17 فروردين 1393برچسب:ایا میدانید های جالب, ] [ 1:29 ] [ Ali Moradpuri ][ بازديد : 1029 ]
موضوع : سرگرمی , , نظرات ()

موتورچی، پنج غواص و شش تا جاشو چنان سفره ی گرد حصیری را دوره کرده بودند و بی خیال چنگ می زدند به پف کردگی پلو سینی وسط سفره که پسرک مجبور شد کمی عقب بکشد و بنشیند روی بلندی قوس دار تخته ی سرپوش موتورخانه و با نگاه بی اشتها خودش را مشغول کند به تماشای برق خرده شیشه مانندی که آفتاب پاشیده بود روی آب تا در صدای موتور ناله یی را که باد از عرشه می آورد نشنود. با گوشه ی لنگ چهارخانه یی نخ نما، تنها چیزی که تنش بود، دانه های عرق روی پیشا نیش را گرفت و به آشپز که از عرشه بر می گشت نگاه کرد. آشپز پیش روی او شانه بالا انداخت، گفت: «هرچه می کنم چیزی نمی خوره. همین جور نشسته اون جا.» ته مانده ی قلیه ماهی دیگ توی دستش را خالی کرد روی پلو، رفت نشست جای خالی پسرک و حلقه ی دور سفره را دوبار تنگ کرد. پرسید: «دیگه نمی خوری؟» پسر گفت:«نه. اشتها ندارم.»
«تو که چیزی نخوردی.»
پسر گفت:«گفتم که اشتها ندارم.» و پاشد.
آشپز سری جنباند و او را دید که از سایه رفت در آفتاب تند بی رنگ ظهر و رفت به جایی که صد ف ها کومه بود. پسر ایستا د و به گوش ماهی راه راه قرمز پرنقش و نگاری که روی صدف درشتی چسبیده بود نگاه کرد و همچه که ناله یی شنید و برگشت، در چرخش نگاه، پدرش را که ته لنج نشسته بود و جاشوها و غواص ها و پهنه ی سبز گذرنده ی دریا را دید و روی عرشه هیچ کس را ندید. از بلندی عرشه بالا رفت و نوک پا ایستاد. روی عرشه که پر بود از آفتاب غواص جوانی داخل یک چنبره ی گود طناب نشسته بود، سرش را لای زانوها گذاشته بود و دست ها را دور پاها حلقه کرده بود و رنگ پوست سرشانه هاش در آفتاب داغ ظهر که به سرش و شانه هاش می تابید رنگ پوست سیاه های مرده بود. غواص صبح زود زیر آب رفته بود و هنگامی که بالا آمده بود می نالید. یک راست رفته بود داخل چنبره ی طناب و تا ظهر یک نفس نالیده بود. همان وقتی که پسر از بلندی عرشه بالا آمد غواص باز نالید.
پسر گفت:«چته؟ د یگه نمی تونی غوص بری؟»
غواص ناگهان آرام شد.
پسر کمی پیش رفت، گفت:«صدامو می شنوی؟»
روی پنجه ی پا ایستاده بود و چشم انتظار جواب به سکوت کر کننده ی داخل چنبره ی طناب نگاه می کرد. سر غواص کم کم بالا آمد. موی مجعد کوتاه و پیشانی پر چین از عرق دانه بسته و ابروها، و همچه که در سیاهی صورت، چشم های غواص از لبه ی بلند چنبره ی گود طناب بیرون آمد پسرک انگار در شبی تاریک چیز وحشتناکی دیده باشد آهسته آهسته پس رفت و آنگار از چیزی فرار می کند از بلندی عرشه پرید و همچه که می دوید آماده بود اگر غواص از چنبره ی طناب پا بیرون بگذارد خودش را به دریا بیندازد. رفت روی بلندی قوس دار تخته ی سر پوش موتورخانه نشست و به عرشه نگاه کرد تا خیالش آسوده شد. کوشید چشم های غواص را به یاد نیاورد، در نگاه غواص مثل نگاه هر مردی که در هنگام شدت درد آرام باشد چیز وحشتناکی وجود داشت. کمی بعد، با گوشه ی لنگ دور کمرش دانه های عرق تازه در آمده ی روی پیشانی اش را گرفت و به جاشوها و غواص ها که از دور سفره پا شده بودند و از دریا آب می کشیدند می ریختند روی سرشان و می رفتند وسط لنج، در سایه ی شراع که پهن کرده بودند روی داربست، نگاه کرد و بالاخره شروع کرد به جنباندن پاهاش که به کف لنج نمی رسید تا حالش جا آمد. وقتی که حالش جا آمد رفت با دله یی که گوشه هاش سوراخ بود و از سوراخ ها طناب گذشته بود از دریا آب کشید، لنگ دور کمرش را خیس کرد و تابید و فشار داد تا باریکه ی گرم شور آب ریخت روی انگشت های پاش. پوست تیره ی بدنش هنوز چند سالی جا داشت از آفتاب بسوزد که سیاه تر بشود. لنگ را که باز کرد و تکان داد ذره های شبنم مانندی در هوا پراکند. در سایه ی شراع یک گوشه ی خالی نشست. در همین حال باد ناله یی از عرشه آورد. پسر به غواص ها و جاشوها که هر کدام لنگ نم کرده یی روی دوش انداخته بودند و منتظر قهوه یی که آشپز رفته بود دم کند، بی خیال سر بر زانو نهاده بودند نگاه کرد. از تنها غواصی که لم داده بود و سنگینی تنش را روی آرنج چپش انداخته بود پرسید:«صداشو می شنوی؟»
غواص هیچ نگفت.
پسر گفت:«مگه کری؟»
موتورچی به خنده گفت:«همه شون کرن، گوش همه شون از آب سنگینه.» پسر، ناباور دراز کشید و لنگ را تا روی صورتش بالا آورد، به پهلو غلتید، زانوها را جمع کرد و باز غلتید و در باد گرمی که از عرشه می وزید و هنگامی که از لنگ مرطوب می گذشت روی صورتش انگار نوک سوزن سوز داشت و خواب از چشمش می پراند ناله یی شنید. پا شد و به غواص ها نگاه کرد، یک لحظه از خیالش پرید همه شان در چنبره ی طنابی نشسته اند. از غواصی که لم داده بود روی آرنج چپش پرسید:«آب همه ش چن بغل بود؟»
غواص گفت:«چی؟»
پسر بلندتر گفت:«سالی که گوشات کر شد آب چن بغل بود؟»
غواص به سادگی گفت:«نه بغل.»
پسر داد زد:«پس چه مرگته نمی گیری بخوابی.»
غواص با نگاه گیج پسر را دید که رفت ته لنج، جایی که پدرش نشسته بود.
موتورچی بلند گفت:«صب تا حالا یه جوریه، انگار حالش خوش نیست.»
غواص گفت:«چه می دونم. همون روز اول به باباش گفتم اینو با خودت نیار. گفتم تو این آفتاب و روی این دریا یه همچه سفری براش سخته. می دونی چه گفت؟»
موتورچی گفت:«نه.»
«گفت می خوام ترسش بریزه، می خوام بچه م یه ناخدای حسابی بار بیاد. به باباش گفتم، صاف و صادق دراومدم به باباش گفتم، ناخدا، بچه ها هیچ وقت اون چیزی که پدرها دلشون می خواد نمی شن. اینو با خودت نیار.»
موتورچی گفت: «بچه ها هیچ وقت اون چیزی که خودشونم دلشون می خواد نمی شن.»
«می شن. کی می دونه، شاید بشن.»
موتورچی گفت:«نمی شن. تو خودت دلت می خواس چه بشی؟»
غواص به سادگی گفت:«آشپز.»
موتورچی دیگر هیچ نگفت و به ته لنج نگاه کرد.
ناخدا و پسرش که پیش او رفته بود در سایه ی خوش سایه بان برزنتی نشسته بودند. ناخدا دشداشه ی سفیدی پوشیده بود و سنگینی بعد از ناهار تنش را روی اهرم سکان انداخته بود. یک لنگه ی صدف بزرگ دو کفه شده یی دستش بود و لابلای گوشت لزج شیری با نوک چاقو می گشت دنبال سختی غلتان مروارید.
پسر پرسید:«بابا، داریم برمی گردیم؟» روی آب خم شده بود و به شیار کف آلود پشت لنج نگاه می کرد.
پدرش گفت:«مجبوریم بر گردیم. عبود ناخوشه.»
«مگه عبود چشه؟»
«چه می دونم چه مرگشه.»
«حالا چرا اون جا نشسته تو آفتاب داغ؟»
«رفته تو چاه.»
«اون جا که چاه نیس.»
«به خیالش رفته تو چاه.»
«چرا عبود رفته تو چاه؟»
«چه می دونم، بعضی وقتا آدم دلش می خواد بره یه جایی که هیچ کس نبینتش.»
«بابا.»
«چیه؟»
«حالا هیچ جوری نمی شه کاریش کنی این قدر ناله نکنه؟»
«نه. دردش دوا نداره.»
«پسر گفت:«هنوز ناله می کنه ها.»
نا خدا سر بالا کرد و در صورت پسرش چیزی دید که دید پیش از این هرگز ندیده است.
گفت:«به صداش گوش نده.»
پسر گفت:«بابا، کی می رسیم جزیره؟» پسر به خط دور دریا نگاه می کرد.
پدرش گفت:«نصف شب گمونم برسیم.»
پسر گفت: «حالا روزه وای به شب» و گوش داد به باد:«شب صداش آدمو دیوونه می کنه ها.»
پدرش گفت:«می گم به صداش گوش نده، ناله هاش چیزی نیس.»
پسر هیچ نگفت. روی آب خم شده بود و در صدای موتور داشت به روزی می اندیشید که غواص بزرگی شده بود و مروارید درشتی صید کرده بود. در آن ظهر گرم پسر به خط دور دریا نگاه کرد، روی آب یک گله ماهی پرنده پرید، اما در آسمان پرنده یی ندید که نشانه ی ساحل نزدیکی باشد.



[ چهار شنبه 15 فروردين 1393برچسب:چاه, ] [ 14:23 ] [ Ali Moradpuri ][ بازديد : 1745 ]
موضوع : اموزشی , , نظرات ()

دوستان عزیز حتما این مطلب رو ببیند چون خیلی جالبه!

همیشه به یاد داشته باش:

درست زمانی که از وضعیت زندگیت شکایت میکنی، مردمانی هم هستند که
برای داشتن زندگی مثل تو و بودن به جای تو حاضرند به هر کاری دست بزنند

بقیه در ادامه مطلب...



[ دو شنبه 11 فروردين 1393برچسب:پـس اینا چی ؟ ( حتما ببینید ), ] [ 14:5 ] [ Ali Moradpuri ][ بازديد : 1909 ]
موضوع : مطالب جالب , اموزشی , , نظرات ()

اه چقــدر لاغری !!! تو چرا انقــدر چاقی !!!
قدشو چه کوتولست !!! انقدر درازه یاد نردبون میوفــتم!!!
وااا هیکلش همش آمپوله…چه تن لشی داری پاشو یه باشگاه برو !!!
نیگا چجوری حجاب کرده دختره ی اُمل..
اینو…چه بی حجابه دختره ی خراب !…
 
خلاصــه
 
این جماعــت از هر چیزی برای مسخره کردن شما استفاده می کنن…!
اینا همونایی هستن که چیزی برای برتــری خودشون ندارن و میخوان با مسخره کردن و
گذاشتن عیــب روی دیگران خودشون رو مورد توجه قرار بدن !!!
در یک کلام عقده و کمبود دارن…!!!

پس…
 
برای خودت زندگی کن نه برای مردم..
از اون چیزی که هستــی نهایت لذت رو ببر…
مطمئن باش یکی الان آرزوشه که جای تو باشه…
 
 
 
 
 
 


[ دو شنبه 11 فروردين 1393برچسب:برای خودت زندگی کن نه برای دیگران !, ] [ 13:58 ] [ Ali Moradpuri ][ بازديد : 2362 ]
[ دو شنبه 11 فروردين 1393برچسب:سفره هفت سین رزمندگان میهن, ] [ 13:56 ] [ Ali Moradpuri ][ بازديد : 1285 ]
موضوع : خبری , , نظرات ()



 

تصویر دیدنی از حسین جعفری در بزرگسالی در نقش بچگی یوسف

 

 

نظر فراموش نشه!

 



[ دو شنبه 11 فروردين 1393برچسب: بزرگسالی بازیگر نقش بچگی یوسف (عکس) , ] [ 13:47 ] [ Ali Moradpuri ][ بازديد : 2252 ]
موضوع : خبری , , نظرات ()



حضور این بازیگر کره ای در نوروز 93 در ایران بازتاب زیادی داشت

 

 

 

سونگ ایل گوگ هنرپیشه معروف کره ای که نقش آفرینی وی در سریال جومونگ موجب شهرتش در میان ایرانیان شده است در این مراسم حاضر شد و مورد استقبال قرار گرفت .
 

 

 



[ دو شنبه 11 فروردين 1393برچسب:جومونگ در نوروز به ایران آمد (+عکس), ] [ 13:44 ] [ Ali Moradpuri ][ بازديد : 1009 ]
آخرين مطالب ارسالي
صفحات سايت
تعداد صفحات : 11

تبليغات
آخرين نظرات
atamusic - ممنون از مطلبی که پست کردی
--------------
http://www.robotblog.ir سیستم اتوماتیک ارسال نظر گروهی - 1396/3/3
prodvijenieVK - Внимание!!!
Если Вы решили заняться бизнесом Вконтакте, мы поможем Вам с продвижением вашей группы.
Избегайте мошенников и некачественных пользователей в своей группе!
Мы не занимаемся накруткой подписчиков, мы ищем реальных пользователей под Вашу целевую аудиторию.
Вы сможете наблюдать за динамикой роста Вашей аудитории, а так же контролировать уникальных посетителей и просмотры группы!
Лайки, репосты, активность, комментарии ваших реальных клиентов.
Все это вы сможете наблюдать вместе с нами! Гарантированное качество от проделанной работы у Вас на глазах.
Чтоб ознакомиться подробней - перейдите по ссылке.

http://раскрутка-группы.рф/ - Линк!



- 1395/12/20
reza - باید چیکار کرد برای نسخه vip - 1395/3/20
علی رضا - عالی بود / ممنون
پاسخ:خواهش - 1393/7/1
بهمن - مررررررررررررررررررررررررررررس ی
پاسخ:خواهش - 1393/7/1/ali
ahmad - ممنون
پاسخ:خواهش - 1393/7/1
mohammad reza - ممنون مطلب خیلی جاااااالبی بود
پاسخ:خواهش - 1393/7/1
ali reza - خوب بود
پاسخ:خواهش - 1393/7/1
بهنام - عااااااااااااااااااااااااااااا ااااااااااااااااالی بود
پاسخ:ممنون از بازدیدتون - 1393/6/31
mohammad reza - مطالب جالبی داری .....
ممنون از سایت خوبت
پاسخ:خواهش میکنم عزیزم - 1393/6/31
درباره سايت

با درود به وبلاگ نوین و پرمحتوا خوش آمدید! اطلاعات شخصی در پروفایل قرار دارد. نظر فراموش نشه! با سپاس ... Ali Moradpuri
موضوعات
علمی
طنز
مطالب جالب
اموزشی
خبری
سرگرمی
دانلود
چت باکس

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)
تبادل لينک هوشمند

  تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان وبلاگی نوین و پرمحتوا و آدرس ali99.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.






صفحات جداگانه
جست و جو

.تمامي حقوق مطالب اين سايت براي وبلاگی نوین و پرمحتوا محفوظ ميباشد و کپي برداري از آن به هر نحوي پيگرد قانوني خواهد داشت