صفحه اصلي انجمن سايت ثبت نام تماس با ما نقشه سايت وبــلاگـی نویــــن و پــرمحتــوا | ||||||||||||||||||
|
خدا حداقل این اخریشو بخون.... خدا بشین باهات حرف دارم... فقط میخوام از یه روز کاری تا عمق شبو بهت بگم... امروز دختری را دیدم که برای خالی کردن لذتی گفت 100 هزار تومن... میدونی کجاش خیلی درد داشت...؟ وقتی گفت میدونم قیمتم بالاست... ولی مادرم مریضه امپولاش خیلی گرونه... میخوام فرار کنم حرفاش مثل پتکی بود تو سرم... ولی انگار تمومی نداره... دیدم که مامورین انتظامات برای نداشتن پولی پدری و رو میندازن تو خیابون... یعنی اگر پول نداری عمل نمیشی باید بمیری...؟ دیگه میخوام برم داغون شدم...چند متر جلوتر از بیمارستان جوونی رو دیدم که اگهی به دیوار میزد... کلیه فروشی... گروه خونی A+ بهش گفتم سلامتیت بیشتر از اون پول می ارزه... گفت ای کاش برای تفریح بود... اهنگ صداش... لحن ای کاشش انقدر توش غم بود که تمام قلبم گرفت یعنی برای چی بود...!!! به راهم ادامه میدم سیگاری روشن میکنم بی هوا دختر بچه ای جلومو میگیره... فال میخری...؟؟؟ گفتم خودم فالم تماشام کن... گفت توروخدا اگه اینارو نفروشم بابام منو میزنه... تصمیم گرفتم برم پارک بشینم هوا خیلی سنگین شده... کنار پل بچه ای رو دیدم که کاسه ای جلوشه و مشق مدرسشو مینویسه... روی نیمکتی میشینم تو فکرام غرق شدم که پسر بچه ای میگه واکس بزنم...؟! دیگه خندم میگیره میگم من که کتونی پامه... میگه خب تمیز کنم...؟ میگه وقتی خواهرت گشنه باشه دیگه نمیبینی کی چی پاشه... بی هدف قدم میزنم و سیگار میکشم دیگه شب شده... به خیابان عباس اباد میرسم... اینجارو ببین همه فاحشه های شهر اینجان...ماشینهای مدل بالایی میبینم که صف کشیدن... اروم از کنار یکیشون رد میشدم که میگه 600هزار بدم 3 تا بیاین ل... هم بکنین مشروب هم مهمون من... اون برای بدست اوردن لذتی و یه سکس رویایی و اینا برای دردی... چه کسی میدونه پشت نقاب اینها چی میگذزه؟ دیگه ساعت از نیمه های شب گذشته... چندتا پسر رو میبینم که به زور دختری رو میمالونن... از چشمهای دختر اشک میاد و اونا هر هر میخندند... نمیدونم وقتی نون تقسیم میکردن چه جور شد سهم اینا فاحشه شد... روزی اینها هم عاشق بودن و تو بغل کسی جون میدادند یعنی خدا چی شد...؟؟؟ خدا بشین باهات حرف دارم... اره میدونم خیلی امتحانم کردی و من همرو رد شدم بدون استثنا... ولی حالا نوبت تو شده... بیا جواب بده چرا اون دختر 14 ساله خودکشی کرد... چرا چرا چرا؟؟؟ برای چی پدرش برای در اوردن خرج اعتیادش به یه پیر مرد 60 ساله باید بفروشه... اگه فرار میکرد عاقبتی جر فاحشکی و رفتن به دبی نداشت... اگه هم میموند باید زیر کتک و ... وحشیانه اون پیرمرد میخوابید؟ تو که تو همه کتابات دم از عدالت و برابری زدی پس بیا ببین اینجا چه خبره... باید جواب همه سوالایاین مردم که تو زندگیشون هزار تا بدبختی دارن بدی... باید بگی سهم ما سهم اون بچه ها از این زندگی چیه؟ دیگه وقت جواب دادنه... تا کی عینک خوش بینی بزنیم بگیم همه چی عالیه...؟ چشم ببندیم دل خوش کنیم به فردایی روشن... راستی نگفتی همه سر پناه دارن...؟ ![]()
مطالب مرتبط
آخرين مطالب ارسالي
ارسال نظر براي اين مطلب
|